گاهی برای نمایش واقعیتی تلخ آنقدر دست به دامان زشتیها و سیاهیها میشویم که به ناگاه اتفاقی تازه خلق میشود. در سینما باب شده برای اینکه به مخاطب بگوییم عواقب کاری چقدر میتواند بد و خطرناک باشد باید به او تلنگر بزنیم و تلخیهایی را بیپرده پیش رویش قرار دهیم، کاری که «سه کام حبس» برای تلنگر زدن به مخاطب بر روح و روان او سیلی و تازیانه میزند.
«سه کام حبس» تازهترین ساخته سامان سالور است. کارگردانی که در همین هفت فیلمی که تاکنون ساخته فضاهای متفاوتی را تجربه کرده و بر یک نگاه خاص ثابت نمانده است، چه از فیلم «سیزده ۵۹» تا «آمین خواهیم گفت» و «چند کیلو خرما برای مراسم ترحیم» تا «تمشک» و امروز هم «سه کام حبس».
در سالهای اخیر بازار فیلمهایی که معضل اصلیشان اعتیاد است بسیار داغ شده و شاید موفقیت چشمگیر فیلمهایی مانند «ابد و یک روز»، «متری شیش و نیم» و ... در وسوسه شدن فیلمسازان و اقبال آنها به روایت چنین معضلی بیتاثیر نبوده است. اما «سه کام حبس» چنان در روایت تلخیها گرفتار شده که اجازه نمیدهد کورسو امیدی بر این زندگی بتابد.
داستان از زندگی روزمره زوج جوانی به نام مجتبی و نسیم آغاز میشود که برای گذران زندگیشان تلاش میکنند. شخصیتهایی که از همان ابتدا هم به درستی تکلیفمان با آنها مشخص نیست، این مسئله در مورد نسیم با بازی پریناز ایزدیار به مراتب بیشتر است. زنی که تا نیمههای فیلم چادر بر سر دارد و حتی روسری سر کردنش در رختخواب هم اعتراض شوهرش را برانگیخته! تا شرکت در مراسم و مجالس مذهبی و پخش کردن آجیل مشکل گشا و تغییرات دیگری که به فراخور داستان نمیتوان به آن اشاره کرد. گویی خود سالور هم تعمداً به این آشفتگی و تناقضات عجیب در شخصیت نسیم دست زده است. حتی در سکانسی میبینیم که مجتبی خطاب به او میگوید «تتوی روی دستت را باور کنم یا روسری کردنت موقع خواب رو؟» از سویی دیگر ادبیات و منش نسیم با تفکراتش نیز همخوانی ندارد.
این خانواده همه چیز را از هم پنهان میکنند. از سیگار کشیدنهای پنهانی نسیم تا کسب و کار پنهانی مجتبی! نسیم پنهانی سیگار میکشد و فیلترهای سیگارش را در چاه آشپزخانه میریزد. همان چاهی که دو بار میگیرد و باعث میشود هرچه سیاهی و لجن است خانه را بردارد. اما انگشت اتهام فیلم سمت مجتبی است، کسی که به ظاهر در کار ظروف یک بار مصرف است اما سر از اعتیاد و فروش مواد در میآورد و هرچه دارند بر باد میدهد و خودش هم روی دست نسیم میماند.
فیلم پر از نماد و نشانه است. از گرفتن چند باره چاه آشپزخانه و پر شدن خانه از آلودگی و سیاهی، تا بیمارستانی نسبتا مخروبه که در حال بازسازی است و کار اصلاحاتش به درستی صورت نمیگیرد و در همان فضای آشفته و شلخته پرستارش به راحتی دست به دزدی میزند، نیروی خدماتی با او همدست میشود، بیمارش بدون هیچ مزاحمی شیشه میکشد! بیمارستان خود به تنهایی نمادی از یک جامعه افسار گسیخته در حال ترمیم است که تا پایان فیلم هم راه به جایی نمیبرد.
نقش پلیس هم جالب و در واقع غایب پررنگ فیلم است. پلیس را هم به عنوان نیرویی مثبت نمیبینیم! چه در سکانسهای اولیه فیلم و درگیری مجتبی با پلیس راهنمایی و رانندگی که عمل کردن به وظیفه قانونیشان با تمسخر و کنایههای تند مجتبی همراه میشود، چه در صحنهای که پلیس حکم تفتیش منزل دارد و جز صدای آژیر و مامور از بیرون خانه چیز دیگری دستگیرمان نمیشود و آنها حتی داخل خانه هم نمیآیند و چه از باج خواهی سرباز جوان از نسیم ...
جالبتر آن که دیگر در هیچ صحنهای نمیبینیم که پلیس اصلا به دنبال مجتبی باشد و سالور به راحتی آنها را در داستانش دست به سر میکند. البته نظر خود فیلمساز این است که «سه کام حبس» داستان شخصیتهای قصهاش است و نخواسته تا تمرکز را روی پلیس ببرد!
تلخیهای «سه کام حبس» فقط گریبان مجتبی و نسیم را نمیگیرد و مخاطب را از زندگی تلخ فریبا هم بیبهره نمیگذارد. سالور با وارد کردن زن میانسال چادری (که گاهی از فرزند نسیم مراقبت میکند) به این گرداب، تیر آخرش را هم می زند!
فیلم مطلقاً شخصیتی ندارد که بشود به آن دل بست و امیدوار بود که بتواند این زندگی را به حال و روز خوبی برگرداند. حتی پاک کردن تتوی دست نسیم هم در سکانس پایانی حال آدم را خوب نمیکند! چرا که پیش از این نسیم بارها ثابت کرده بود که چقدر در رسیدن به زندگی آرام و دلخواهش بیثبات و متناقض رفتار میکند. با این حال اما بازی پریناز ایزدیار در ارائه شخصیت زنی چند وجهی قابل توجه است و گرچه محسن تنابنده در این فیلم آشناست اما بازی خوبی از خود ارائه کرده است. فیلمبرداری، رنگ و اتمسفر حاکم بر فیلم هم در خدمت تلخیهایی است که مدنظر فیلمساز بوده است.
در پایان باید گفت «سه کام حبس» نه حرف تازهای دارد و نه میتواند اتفاق متفاوتی را رقم بزند. تلخی فیلم بیش از حد است و گیرایی فیلمهای موفق این ژانر را ندارد و استقبال از آن در اکران عمومی و فروش هم مسئله دیگری است که تا حدودی قابل پیش بینی است. امید نیاز امروز جامعه است، اگر قرار بر روایت صرف تلخیها باشد این بیانصافی است که مخاطب را از دیدن نور و روشنایی هرچند اندک محروم کرد و دری به رویش نگشود به امید فردایی بهتر!
نظر شما